اولین باری که آمپول زدی
پنجشنبه ای که گذشت یعنی 18 شهریور ماه سال 95 ما و خانواده مامان هدی رفتیم بیرون به صرف جوجه کباب. شما هم خیلی خوش خوراک نیستی اما نمی دونم چی شد که یه تیکه جوجه میل کردی مامانی. فرداش جمعه بود و ما ناهار مهمون عموی باباجون بودیم باغ رستوران عطر سیب. شما اونجا خیلی بی حوصله بودی و همش بغل باباجون بودی. یه کوچولو هم خوابیدی و زود بیدار شدی. وقتی اومدیم خونه من احساس کردم بدنت گرم شده به بابا گفتم حسنا بدنش گرمه گفت نه بغل بوده اینجور شده شاید. الهی مردم برات مامان جون. انشالله دیگه تکرار نشه برات چنان تبی کردی که تا حالا سابقه نداشت. زود تبت رو کنترل کردیم و بردیمت دکتر. دوباری هم بالا آوردی. اونجا کلینیک کودکان یه دکتر بد اخلاق...
نویسنده :
مامان هدی
17:30